loading...
عسل فان
آخرین ارسال های انجمن
Yosef بازدید : 168 شنبه 1392/05/26 نظرات (0)

1

 دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.

سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.
حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند...   (ادامه مطلب)

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    خواننده مورد علاقه شما؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 853
  • کل نظرات : 96
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 508
  • آی پی امروز : 574
  • آی پی دیروز : 83
  • بازدید امروز : 1,953
  • باردید دیروز : 1,485
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 5,294
  • بازدید ماه : 8,258
  • بازدید سال : 18,405
  • بازدید کلی : 1,026,142
  • رتبه الکسا سایت